ماتریس تصمیمگیری | چگونه مهمترین موارد رو اولویتبندی کنیم؟
گاهی اوقات، وقتی سعی میکنیم یه روش یکسان رو برای همه تصمیمها به کار ببندیم، دچار گیجی میشیم که کدومشون مهمتر هستن. این موضوع میتونه ما رو کند کنه و بهمون استرس بده.
یادمه یه بار وقتی تازه توی یه سازمان اطلاعاتی ارتقا گرفته بودم، دچار این مشکل شدم. اونجا از من میخواستن تصمیمهای زیادی بگیرم و من راهی برای فهمیدن اینکه کدوماش مهمه و کدوماش نه، نداشتم.
این وضعیت طی چند هفته به آرومی شکل گرفت. کارمندام از گرفتن تصمیم میترسیدن چون رئیس قبلیشون توی موقعیتهای بد پشتشون رو خالی کرده بود و اونهارو مقصر دونسته بود. رئیس من، که یه نفر بالادستی سیاسی بود، هم دوست داشت تصمیمهای پرریسک رو به پایین دستیها واگذار کنه. در نتیجه، تصمیمهایی که باید میگرفتم از ظرفیت تصمیم گیریم خیلی بیشتر شده بود. ساعات کاریم طولانیتر و طولانیتر میشد تا با حجم تصمیمگیریها کنار بیام. بدتر اینکه، برای همهشون از یک روند یکسان پیروی میکردم. داشتم روی فوریتها تمرکز میکردم به قیمت از دست دادن تصمیمهای مهمتر.
معلوم بود که من آدم درستی برای گرفتن همه تصمیمها نیستم. به یه چهارچوب سریع و انعطافپذیر نیاز داشتم تا بتونم تصمیمها رو دستهبندی کنم؛ کدومش رو خودم باید بگیرم و کدومش رو باید واگذار کنم. فهمیدم که بیشتر تصمیمهای فوری میتونه توسط تیم گرفته بشه چون به راحتی قابل برگشت بودن و خیلی عواقب مهمی نداشتن. در واقع، این تصمیمها فقط به این خاطر فوری شده بودن که باید از همون اول تیم در موردشون تصمیم میگرفت نه اینکه صبر کنیم تا دیگه وقتی نمونده باشه و تازه من بخوام در موردشون فکر کنم. و چون من داشتم به سرعت از این تصمیمها عبور میکردم تا بتونم وقت بیشتری رو به تصمیمهای مهمتر اختصاص بدم، تصمیمهای بدتری نسبت به اونچه تیم میتونست بگیره، میگرفتم.
یک شب وقتی داشتم به خونه برمیگشتم، یه ایدهای به ذهنم رسید که از روز بعد به کار بردم و خیلی خوب جواب گرفتم. اسمش رو گذاشتم ماتریس تصمیمگیری. یه نسخه تصمیمگیری از ماتریس آیزنهاوره، که بهت کمک میکنه بین چیزهای مهم و چیزهای فوری تفاوت قائل بشی. اینقدر ساده است که میتونی روی دستمال کاغذی هم رسمش کنی، و وقتی یادش گرفتی، دیگه بلدی.
در حالی که این ماتریس تصمیمها رو برات نمیگیره، بهت کمک میکنه به سرعت شناسایی کنی که روی کدوم تصمیمها باید تمرکز کنی.
ماتریس تصمیمگیری
استراتژی من برای اولویتبندی ساده بود. تصمیمها رو بر اساس نوع تصمیمگیری، به چهار حالت جدا کردم.
۱. غیرقابل برگشت و بیعواقب
۲. غیرقابل برگشت و عواقبدار
۳. قابل برگشت و بیعواقب
۴. قابل برگشت و عواقبدار
نکته عالی در مورد این ماتریس اینه که میتونه بهت کمک کنه به سرعت تصمیمها رو واگذار کنی. البته باید قبل از شروع یه کم کار ذهنی انجام بدی، مثل تعریف و ارتباط دادن پیامدها و قابلیت برگشت، همچنین تعیین خطوط مبهم.
در قسمت بعدی به این که چطور از این ماتریس استفاده کنیم، خواهیم پرداخت.